سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به مدارانیازمند کند و به عذرخواهی ناچارت سازد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :3
کل بازدید :94870
تعداد کل یاداشته ها : 93
103/9/3
5:50 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
کوثرفرشیدپور[416]
«الامام علی علیه السلام : صیانه المرأه أنعم لحالها و أدوم لجمالها» امام علی علیه السلام فرمود: «پوشیدگی زن برای او بهتر است و زیبایی اش را پایدارتر می سازد». (غررالحکم، فصل ۴۴، حرف صاد، حدیث

خبر مایه
پیوند دوستان
 
خورشید تابنده عشق upturn یعنی تغییر مطلوب alone دلبری ► o▌ استان قدس ▌ o ◄ عاشقانه بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams برترین لحظه ها تنهایی......!!!!!! روزهای بارانی دلم پیامنمای جامع راز رسیدن به شادی و سلامتی پوست مو زیبایی zibaroo زیبارویان پارسی دلتنگ احساس تو *×*عاشقانه ای برای تو*×* دل شکســــته har an che az del barayad پیکو پیکس | منبع عکس ترخون دریایی از غم ●◌♥DELTANGI♥◌● زیبا ترین وبلاگ کرمان صدای سکوت ऌ عاشق بی معشوق ऌ I AM WHAT I AM ماه تمام من .:مطالب جدید18+ :.شاه تورنیوز+شاه تورخبر+شاهتورنیوز+شاه طورنیوز غزلیات محسن نصیری(هامون) *(: دنـیــــای مـــــــن :) * اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان آتیه سازان اهواز دوستانه نمی دونم بخدا موندم *آوای سارا2* خط خطی های یک دخترروانی... mordan شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة مشق عشق ناز جوک ، اس ام اس ، عکس باحال قلبی خسته ازتپیدن بهار عشق دانلد اهنگ های جدید EshGhrOyaIimAn مقاله های تربیتی آموزش تست زدن کنکور I love you fall in love آموزش گیتار ، خوانندگی ، سلف‍ژ ، آکورد ،تبلچر ، نت ، آرپژ ،جدید جوجو متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی تک صلیب عشق باران درد.... چرا ؟رفتی؟من اینجا تنها ماندم کسب درآمد از اینترنت جوکستان بـــــــــــــــــهــــــــنـــــــــــــوش تینا

میلاد امام علی(ع)آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف

والاترین الگوی شهامت و دیانت، بر عاشقانش مبارک باد . . .

 

 

اس ام اس ولادت حضرت علی - www.RadsMs.com


91/3/16::: 5:47 ص
نظر()
  
  

   
 بسم رب النور

بسم رب العشق

بسم رب الهادی المهدی

آن که شعر و هرچه موسیقی ست

نذر درگاهش

آن که پاکان هنر در پای او سجاده افکندند

بسم رب العشق

آن که حافظ ها و سعدی ها

عشق او و آل او را بر زبان دارند

بسم رب الهادی المهدی

صاحب عصری که عالم وامدار اوست

گرچه دجالان بدآهنگ

گرچه شیطان های بد ترکیب

داردار و واق واق خویش را آواز می گویند

این نه موسیقی ست

این نه شعر و نه ترانه

این همه فحش است

این فضیحت نامه ی صهیون و آمریکاست

بچه های نطفه هایی از لجن روییده در مرداب

کارگردان

استخوانی پرت خواهد کرد

پیش دم جنبانی چلپاسه ای بدبو

آن دَل هرجایی یابو

 مزد وق وق کردن سگهای بی اصل و نسب این است

مزد سگدوخوانی این از شغالان بدصداتر

مزد این چندین دهان بی چاک

استخوانی

مزد این مزدورهای مست عیاشش

فکر چندین جایزه از دست خام چند خاخام اند

جایزه در راستای  فکرهایی از جنابت تا جنایت پُر

 جایزه در راستای گنده گویی ها و چیزی از همین هایی که می دانید و می دانند

پولهای هرزه سهم حنجر بدبوی فحاشش

مرتدند اینان نه یک تن شان

مرتد اول همین بالاترین با بچه های تخس بی مادر

با همان اصحاب یک پاشان به اسرائیل

با همان  مسئول کلاشش

مرتد دوم

کارگردان چنین آهنگ بد آهنگ

مرتد سوم همین خفاش عیاشش ...

مانده آن سو مادری چشم انتظار راه

مادری شرمنده ی  شاهین...

                           نه ،  خفاشش!


91/3/2::: 7:22 ص
نظر()
  
  
دکتر حاجی بابایی رییس جمهوری که باید بیاید و می آید
سایت «ائتلاف کاندیداهای مستقل سراسر کشور»

به نام خدا

عارف گزینه اصلاحطلبان برای ریاست جمهوری خواهد بود این گفته مهندس اولیا شاید استارت جدی ورود به عرصه انتخابات ریاست جمهوری زد هر چند افرادی مثل دکتر قالیباف هشت سالی است که دارند اماده می شوند اما این انتخابات هم مثل همه انتخابات دیگر خواهد بود یعنی ستارگانی که زود طلوع می کنند زود هم غروب می کنند و خورشید ان اخرهای شب ان هم از پشت کوه طلوع خواهد کرد نگاهی به حضور خاتمی و احمدی نژاد این ادعا را به خوبی تایید می کند اما این شخصی که قرار است طلوع کند و بیاید کجاست که هنوز صدایش در نیامده ؟

این شخص به نظر نگارنده که یک تحلیل گر بین المللی نیست و حتی کشوری و استانی هم نیست !!!! کسی نیست جز دکتر حاجی بابایی وزیر اموزش و پرورش .

مردم ایران دیگر برای احزاب و گروههای چند نفره که طبلهای پر سرو صدا هستند تره خرد نمی کنند !

البته خودم می دانم که وکیل و سخنگوی مردم ایران نیستم اما بیان کننده حس درونی خودم که هستم !

شاید بخواهید بدانید چرا دکتر حاجی بابایی بیشترین شانس انتخاب شدن را دارد.

1- دیالگهای دکتر حاجی بابایی و صدای مخصوص ایشان در هر شنونده ای حس غرور و قدرت را ایجاد می کند

2- دکتر حاجی بابایی با ورودش به اموزش و پرورش و عملکردش جزو اولین وزیران اموزش و پرورشی شد که غالب فرهنگیان کشوربه وجودش و عملکردش افتخار می کنند

3- دکتر حاجی بابایی ثابت کرده انچه را بخواهد و وعده بدهد عمل می کند

4- انتخاب دکتر حاجی بابایی یعنی اینده ای روشن برای اموزش و پرورش و این یعنی حمایت همه جانبه فرهنگیان کشور

5- دکتر حاجی بابایی با تعطیلی پنج شنبه ها در سراسر کشوربیشترین طرفدار را در بین قشر جوان پیدا کرده است

6- دکتر حاجی بابایی توانسته با خدمات رسانی گسترده به فرهنگیان از همان امکانات رفاهی موجود ، بیشترین محبوبیت را از این طریق کسب نماید

7- و....

شمردن دردی را درمان نمی کند مهم این است که حاجی بابایی فرهنگیان و نسل جوان را خواهد داشت و امدنش حتمی و موفقیتش مورد انتظار است

شاید این تحلیل را طنز یا نیمه طنز یا هر چیز دیگر برداشت کنید اما منتظر می مانیم شماهم بمانید .....

خبرنگار یزد فردا


91/3/2::: 6:47 ص
نظر()
  
  
 

  

  

  

                                                                          شعر زیبا در وصف امام زمان

گفتم که ماه رویت از دیده ام نهان است
 گفتا حجاب در توست ورنه رخم عیان است

گفتم که وصف حالت در قال من نگنجد

 گفتا که قال بگذار وصفم نه آنچنان است
گفتم جمال رویت تشبیه ماه کردم

گفتم که خال رویت از دل برد قرارم

 گفتا که جان نگهدار، اسرار در میان است
گفتم غم فراغت آتش زده به هستم

 گفتا که واگذارش این درگه شهان است
گفتم که هجر رویت دغی به دل نهاده

گفت ابتدای راهی عشقم نه بر زبان است
گفتم قلم به وصفت مات است و در تحیّر

 گفتا قلم رها کن این کار عاشقان است
گفتم که صبح و شامم در خاطرت گذر کرد

 گفتا که صبح و شامت آمال عارفان است
گفتم که بهر جانت وردی هدیه کردم

 گفتا رسید بر ما، در نزد ما امان است
گفتم که در نمازم ذکر تو بر لب آمد

 گفتا که ذکر ما و ذکر خدا همان است
گتم جمال رویت دل برده از دل من

 گفتا که شکر بنما این هدیه رایگان است
گفتم که آرزویم یک لحظه دیدن توست

 گفتا که دیده ای تو سرّی در آن نهان است
گفتم که شرح حالی از خود بگو برایم

 گفتا که شرح حالم در بزم یاوران است
گفتم نشان کویت برگو که من بدانم

 گفتا تمام عالم گاهی به جمکران است
گفتم که عمرم آخر طی شد به انتظارت

گفت افضل عبادت در نزد شیعیان است
گفتم که طاقت من د رغیبتت به سر شد

گفتا خوشا به حالت صبر از تو شادمان است
گفتم که آرزویم درک حضورت ای دوست

گفتا که در حضوری این گاه امتحان است
گفتم که شرم دارم از حال خود و یاران

گفتا که دل گهی خون از بعض پیروان است
گفتم غم تو ای دوست بر جان من صفا داد

 


  
  

ز بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد،  دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌  این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌  کرده‌ام...
زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ می‌گذرد، از زمینی‌ آکنده‌ از شر و خیر، از حق‌ و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق‌ و صواب‌ پیروز شد، تو بازخواهی‌ گشت......... وگرنه..........!!!

ز بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد،  دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌  این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌  کرده‌ام...
زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ می‌گذرد، از زمینی‌ آکنده‌ از شر و خیر، از حق‌ و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق‌ و صواب‌ پیروز شد، تو بازخواهی‌ گشت......... وگرنه..........!!!
و فرشته‌ها هم‌ گریستند.اما انسان‌ نرفت. انسان‌ نمی‌توانست‌ برود……انسان‌ بر درگاه‌ بهشت‌ وامانده‌ بود. می‌ترسید و مردد بود. و آن‌ وقت‌ خدا چیزی‌ به‌ انسان‌ داد. چیزی‌ که‌ هستی‌ را مبهوت‌ کرد و کائنات‌ را به‌ غبطه‌ واداشت.انسان‌ دست‌هایش‌ را گشود و خدا به‌ او «اختیار» داد.خدا گفت: حال‌ انتخاب‌ کن. زیرا که‌ تو برای‌ انتخاب‌ کردن‌ آفریده‌ شدی. برو و بهترین‌ را برگزین‌ که‌ بهشت‌ پاداش‌ به‌ گزیدن‌ توست.عقل‌ و دل‌ و هزاران‌ پیامبر نیز با تو خواهد آمد تا تو بهترین‌ را برگزینی.و آنگاه‌ انسان‌ زمین‌ را انتخاب‌ کرد. رنج‌ و نبرد و صبوری‌ را.و این‌ آغاز انسان‌ بود.


  
  

همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.

 وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.


گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.


اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.


نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .

آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.



  
  

جمکران ای منزل دلدار من جمکران تنها نشان یار من/ دل چو اقیانوس طولانی شده دیده ها ابری و بارانی شده/ کارم از گریه گذشته جمکران شیشه عمرم شکسته جمکران/ من گدای تربت کوی توم حسرت دیدار مه روی توم/ در نگاهش من محبت دیدم با جسارت پای او بوسیدم/ گرچه در عشقش همی ناپختم سر دیدارش به کس ناگفتم/ جمکران شاید گناهی کردم یا به نامحرم نگاهی کردم / جمکران گو تا ببخشاید مرا در خیالم یک نظر یاید مرا/


90/6/17::: 8:52 ص
نظر()
  
  

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ....

دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشه
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری،
تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری


  
  

رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود

سحروجوشن وقرآن ودعایش نرود

کاشکی پرشده باشددلم ازنورسحر

همره روزه وافطار،نوایش نرود

                                        عیدفطرمبارک


90/6/9::: 8:26 ع
نظر()
  
  

عن مالک الجهنی ناولت ابا عبدالله علیه السلام شیئا من الریاحین فاخذه فشمّه و وضعه علی عینیه ثم قال من تناول ریحانه فشمّها و وضعها علی عینیه قم قال اللهم صل علی محمد و آل محمد لم تقع علی الارض حتی یغفر له. (وسائل الشیعه، ج2، ص 171)


مقداری گل خدمت امام صادق علیه السلام آوردم. پس حضرت آن را گرفت و بویید و بر چشمانش گذاشت و سپس فرمود« هر کس گل را بگیرد و ببوید و بر چشمانش بگذارد و بگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»،‏آن گل را بر زمین نمی گذارد، ‏مگر این که بخشیده می شود.»

 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >